سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به غالب پسر صعصعه ابو الفرزدق در گفتگویى که میانشان رفت فرمود : ] شتران فراوانت را چه شد ؟ [ گفت : امیر مؤمنان پرداخت حقوق پراکنده‏شان کرد . این بهترین راه آن است . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 95 تیر 16 , ساعت 3:19 صبح

به نام خدا و برای خدا

مسئله حقوقهای چند ده میلیونی عده ای از مدیران دولت اعتدال، موجب بروز فاجعه ای غم انگیز در کشور گردیده و این لکهk ننگ در دولت اعتدال، نه تنها اعتماد مردم به مسئولین خدوم را نشانه گرفته، بلکه مردم را نسبت به نظام جمهوری اسلامی دچار تردید نموده و لذا سازمانهای نظارتی و قوه قضائیه باید در جهت پاک کردن این لکه ننگ، با قاطعیت وارد میدان شده و مدیران متخلف و آمران آنها را بصورت علنی و فوری در دادگاههای جمهوری اسلامی محاکمه و سریعاً به مردم معرفی نمایند، زیرا تأخیر در اجراء عدالت، مردم را به دستگاه قضاوی بدبین و متخلفین را طلبکار خواهد کرد.

برخی از خبرنگاران رسانه ها، پس از چپاولگری عده ای از مدیران دولت، به سراغ سایر مدیران رفته و خواستار ارائه فیش حقوقی و دریافتی ماهیانه آنان شده اند و این دسته از مدیران هم با قیافه های حق به جانب، فیشهای حقوقی خود را که بیش از 15 میلیوم تومان در ماه دریافت کرده اند، در اختیار اصحاب رسانه گذاشته و به اقدام خود هم افتخار می کنند! و این در حالی است که وقتی استاندار تهران 17 میلیون تومان یعنی 4 برابر استاندار دولت قبل حقوق دریافت می کند، قطعا متخلف است و نباید این رویه غلط توسط دولت لیبرالی جناب روحانی نهادینه گردد!چ

وقتی دولت اعتدال بمدت 3 سال از پرداخت هر گونه تسهیلات به اسم مقابله با تورم خودداری نموده، پس چگونه مدیران متخلف دولت، موفق شده اند، وامهای بیش از 300 میلیون تومانی، آنهم با کارمزد صفر و یا دو درصد دریافت کنند؟! آیا نباید قوه قضائیه با شدیدترین وجه با این پدیده زشت مدیران دولتی برخورد نماید؟! باید با قاطعیت تمام با این جماعت از مدیران رفتار شود، تا زمینه اعتماد مردم به نظام اسلامی تقویت گردد! لازم است، قوه محترم قضائیه، این قبیل از مدیران را به جرم تخریب وجه نظام اسلامی و ایجاد ذهنیت منفی در مردم، به اشد مجازات محکوم نمایند.

کاش دولت و آن دسته از مدیران متخلفش بفکر آبروی ایران و ایرانی بودند و به اندازه یک صدم آن اسیر ایرانی در برابر سرهنگ عراقی مقاومت می کردند؛ نقل می کنند؛ که اسیـر شده بــود و 15 سال بیشتــر نداشت، حتـی مویـی هم در صورتـش نبــود، سرهنـگ عراقی اومد یـقه شو گرفت، کشیـدش بالا گفت: اینـجا چه کار میکنـی ؟ حرف نمـی زد سرهنـگ عراقی گفت: جواب بـده گفت: ولم کـن تا بـگم

ولش کــرد خم شـد و از روی زمیــن یـک مشت خـاک بـرداشت، آورد بـالا گفت: اینـجا خاک منـه، تو بـگو اینجا چـه کار میکنـی ؟ سرهنـگ عراقی خشکش زده بــود . . .!

والسلام



لیست کل یادداشت های این وبلاگ