سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، پیرِ زناکار، دولتمندِ ستمکار، فقیرِمتکبّر و گدای سِمِج را دشمن می دارد و پاداشِ بخشنده منّت گذار را از میان می برَد و متکبّرِ گستاخِ دروغگو را سخت دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 94 فروردین 13 , ساعت 10:39 صبح

 

بنام خدا و برای خدا

اولین بار که تصویر حاج رجب محمدزاده را دیدم، یاد عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه در ذهنم تداعی کرد، عملیاتی که در نوع خود، بسیار سخت، سنگین و طاقت فرسا برای طرفین نبرد بود و مسئولین جنگ، در این عملیات بدنبال فتح بصره بعنوان یکی از راههای پایان جنگ و استفاده از پتانسیل بسیار بالای شیعیان بصره بودند و به همین مقدار و شاید بیشتر هم برای رژیم بعثی صدام اهمیت داشت و لذا کربلای 5 را می شود سخت ترین عملیاتها دانست، زیرا به قول بچه های جبهه و جنگ پیشروی در منطقه عملیاتی شلمچه سانتیمتری بود و برای هر متر آن شهیدی و جانبازی را تقدیم کرده ایم.لاب

زیاد از موضوع حاج رجب عزیز فاصله نگیرم و به اصل آن بپردازم. در یکی از روزهای عملیات کربلای 5 که در مقر تاکتیکی(نزدیکترین مکان به خط مقدم برای ادامه عملیات) لشکر 17 علی ابن ابیطالب بودم و در بین عزیزانی از شهرستان اراک حضور داشتم و پس از صرف نهار، در یکی از سنگرهایی که مسقف نبود، مشغوال استراحت و گوش دادن به خبرهای رادیو بودیم، که ناگهان هواپیماهای رژیم صدام در بالای سرمان حاضر شدند و با توجه به موقعیت مقر و حجم نیروهایی که در آن مقر برای انجام ادامه عملیات حضور داشتند، بمبهای خوشه ای خود را رها کردند و من که هنوز نخوابیده بودم و نظاره گر بمبها هواپیما بودم، فریاد زدم که از سنگر روباز به سنگرهای مسقف برسیم، لکن بعضی از دوستان رزمنده که در خواب بودند، موفق نشدند، خود را به موقع به سنگرهای مسقف برسانند و دو عدد از بمبهای خوشه ای در همان سنگر فرود آمده و منجر به شهادت دو نفر از دوستان شد و یک نفر هم مجروح گردید.

حقیر بلافاصله فرد مجروح را به درمانگاه صحرائی که در فاصله 300متری مان قرار داشت رساندم و در همین اثنا، فرد مجروحی را که به تازه گی به درمانگاه آورده بودند ملاحظه نمودم که ترکش فک، بینی و دندان هایش را کاملاً از بین برده بود و زبان کوچکی که در انتهای دهانش وجود داشت، به راحتی دیده می شد. پزشگان و پرستاران، با ایثار و اخلاص تمام که از خصوصیات دوران جبهه و جنگ بود، مشغول جلوگیری از خون ریزی شدیدی بودند که از محل اصابت ترکش فوران داشت و برای سلامت و زنده ماندن فرد مجروح تلاش می نمودند.غف

من در تعجب و حیرت، به فکر فرو رفته بودم که آیا چنین مجروحی؛ با این شدت زخم، که فک پائین، بینی، دندانها و شاید زبانش را هم از دست داده، امکان زنده ماندن وجود دارد؟! وقتی حاج رجب عزیز را در آغوش ولی امر مسلمین امام خامنه ای مشاهده کردم، با حود گفتم آنچه خدا بخواهد، همان می شود و شاید حاج رجب محمدزاده، همان عزیز مجروحی باشد، که در آن روز در عملیات غرور آفرین کربلا 5 دیدم و خود هم پس از چند روز در خط مقدم نبرد، به غیر از سر و دست راستم، بقیه اعضاء بدنم مورد ترکشهای متعدد قرارگرفت.

کاش از نزدیک حاج رجب عزیز را می دیدم و همچون رهبر فرزانه ی خود، او را در آغوش می گرفتم، زیرا بوسیدن جای ترکشهای حاج رجب توفیقی است که باید بدست آورد و رهبر عزیز انقلاب چقدر زیبا فرزندان خود را مورد تکریم قرار می دهند.

والسلام 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ