به نام خدا و برای خدا
علی یونسی مشاور و دستیار رئیس جمهور در 14 اردیبهشت 95 خبر از بداخلاقی بخشی از جریان غیرانقلابی داده که خواستار پیاده شدن جناب روحانی از کرسی ریاست جمهوری در سال 96 هستند، زیرا آنها اعتقاد دارند که روحانی در انتخابات خبرگان رهبری رأی اول را کسب نکرده و اکثر وعده های جناب روحانی در خصوص برجام مبنی بر رفع تمامی تحریمها کذب بوده و حنای ایشان در انتخابات سال 96 در نزد مردم رنگی نخواهد داشت و لذا چاره کار را در این دیده اند که آقای حسن روحانی رئیس جمهور 4 ساله باشد و در سال 96 پاستور را برای همیشه ترک نماید!
جناب روحانی که در طی مذاکرات هسته ای همواره به تطهیر و بزک کردن آمریکا می پرداخت، هیچگاه فکر نمی کرد که کدخدا اینقدر نمک نشناسی کند و در مقابل انهدام مراکز هسته ای کشورمان، لغو تحریمها به پهلوگیری چند کشتی در بنادر و عودت مبلغ ناچیزی از دارائیهای ایران خلاصه شود و لذا زیبنده حال روز ناخوش و پریشان جناب روحانی که مجبور است صندلی ریاست جمهوری را در سال 96 ترک کند، باز نشر داستان ما و کدخدا، اثر زیبا و بیاد ماندنی جناب محمد رضا سرشار(نوشته شده در سال 92) است که تقدیم کاربران عزیز می نمایم؛ داستان از این قرار است:
ما فرفره نداشتیم. بچههای کدخدا داشتند، اما همبازی ما نبودند که دست ما بدهند. مسعود و مجید نقشهاش را کشیدند و مصطفی بند و بساطش را جور کرد. ما که فرفرهدار شدیم، لبخند نشست روی لبهای بابابزرگ(امام خامنه ای). گفت: «دیدید میشود، میتوانید!»
از ترس بچههای کدخدا، داخل خانه فرفره بازی میکردیم. مبادا ببینند و به تریج قبایشان بربخورد. اما خبرها زود در دهکده ما میپیچید. خبر که به گوش کدخدا رسید، داغ کرد. گفت: «بیخود کردهاند. بچه رعیت را چه به فرفره بازی.» و گیوهاش را ورکشیده بود و آمده بود پیش عمو محمد(خاتمی) به آبرو ریزی.
(بعداً شنیدیم که همان روز، کدخدا دم گوش میرآب گفته: «این اول کارشان است. فردا همین فرفره میشود روروک و پس فردا چرخ چاه.» بیشتر موتور پمپهای آب ده، مال کدخدا بود.)
عمو محمد که صدایمان کرد، فهمیدیم کار از کار گذشته. فرفره را برداشت و گذاشت داخل گنجه. درش را قفل کرد و کلیدش را داد دست بچههای کدخدا(آژانس انرژی اتمی). که خیالشان راحت باشد از نبودن فرفره.
رفتیم پیش بابابزرگ با لب و لوچه آویزان. فهمید گرفتگی حالمان را. عموها را صدا زد. به عمو محمد گفت: «خودت کلید را دست کدخدا دادی و خودت پس میگیری.» عمو محمد مرد این حرفها نبود. همهمان میدانستیم. بابابزرگ گفت: «بروید و قفل گنجه را بشکنید.» عمو محمود(احمدی نژاد) گفت: «کی برایتان فرفره خرید؟ کدخدا؟!» گفتیم: «نه عمو جان! خودتان که میدانید، خودمان ساختیم!» گفت: «دیگر بلد نیستید بسازید؟» گفتیم: «چرا!» گفت: «بهترش را بسازید.» و رفت در خانه کدخدا به داد و بیداد. صدای بگومگویشان ده را برداشت. این وسط ما، قفل گنجه را شکستیم و بهترش را ساختیم.
بچههای کدخدا فهمیدند. کدخدا گر گرفت. داد زد: «یا فرفره یا حق آب!» و به میرآب گفت که آب را روی زمینهای همهمان ببندد. کار سخت شد. عموها از هزار راه ندیده و نشنیده، آب میآوردند سر زمین. که کشتمان از بیآبی نسوزد. مسعود(شهید علیمحمدی) را گرفتند و کتک زدند. زورمان آمد. مجید به تلافیاش، روروک ساخت. کدخدا گفت که گندم و تخممرغ هم ازمان نخرند. مجید(شهریاری) و مصطفی(شهید احمدی روشن) را هم گرفتند و زدند. صدای عمو محمود، هنوز بلند بود اما گوشه و کنایهها شروع شد. عمو حسن(روحانی) جمعمان کرد و گفت: «این جور نمیشود، هم فرفره شما باید بچرخد و هم زندگی ما.» از بابابزرگ رخصت گرفت و قرار شد برود و با خود کدخدا(آمریکا) حرف بزند. وقتی که برگشت، خوشحال بود. گفت: «قرار شده روروک را خراب کنیم اما فرفره دستمان باشد. آنها هم تخممرغمان را بخرند و هم کمی آب بدهند.» بابابزرگ گفت: «کدخدا سر حرفش نمیماند.» عمو حسن گفت: «قول داده که بماند. ما فرزندان شماییم. حواسمان هست!»
بچههای کدخدا آمدند و روروک را، جلوی چشمهای خیس ما، خراب کردند. عموحسن آمد و فرفره را گذاشت پیش دستمان و رفت که با کدخدا قرار و مدار بگذارد. دل و دماغی نداشتیم برای چرخاندن فرفره. مهدی گفت: «وقت زانو بغل کردن نیست. باید چرخ چاه بسازیم. کدخدا از امروز ما میترسید نه دیروز فرفره و روروک ساختنمان.» بابابزرگ لبخند زد.
عمو حسن هر روز با کدخدا کلنجار میرفت. یک روز خوشحال بود و یک روز از نامردی کدخدا میگفت. ما میشنیدیم و بهش «خدا قوت» میگفتیم. بچهها داشتند بالای پشت بام یواشکی چرخ چاه میساختند.
تذکر مهم! راستی دوستان عزیز و فهیم فضای مجازی! یادتان می آید که آقای حسن روحانی چه زمانی لقب کدخدائی را به آمریکائیها داد؟ آیا این لقب کدخدائی، حاصل جلسات محرمانه ای نبود که در زمان دولت احمدی نژاد، در مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت با برخی از آمریکاییها همانند برادران راکفلر برگزار کرد؟!!!
والسلام
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چرا مجرمین نفوذی در قدرت، محاکمه نمی شوند؟
آیا وقت محاکمه حسن روحانی نیست؟
سئوال خوب به تولید فکر خوب می انجامد
عاشورا چگونه رقم حورد؟
مخرج مشترک با دشمن، یعنی چه؟
بساط انفعال را از قوه قضائیه برچینید
اغتشاشگران از داعش بدتر و اصلاحطلبان از هر دو بدتر
جنگ جهانی شناختی و ترکیبی بر علیه ایران
غروب اغتشاشات در ایران و شکست جبهه استکبار
[عناوین آرشیوشده]